پنج شنبه# #،# #23# #آذر# #1396

تحلیلی درباره نزاع

اشتراک گذاری

برای تبیین نزاع و درگیری، نظیر همه کنش های دیگر، می توان سه دسته عوامل زیست شناختی، روانشناختی و اجتماعی را برشمرد.
متن کامل یادداشت دکتر حامد بخشی، عضو هیات گروه جامعه شناسی  پژوهشکده  گردشگری جهاد دانشگاهی را با عنوان «تحلیلی درباره نزاع » در ادامه بخوانید:

برای تبیین نزاع و درگیری، نظیر همه کنش های دیگر، می توان سه دسته عوامل زیست شناختی، روانشناختی و اجتماعی را برشمرد.

در سطح زیست شناختی، ریشه های وراثتی (ژنتیک) و نیز هورمونی وجود دارد که آمادگی فرد برای پرخاشگری و در نتیجه نزاع را افزایش یا کاهش می دهند. این تببین به وجود تفاوت های فردی بین افراد انسانی در آمادگی برای پرخاشگری می پردازد و اساسا مربوط به گونه انسان است که در تمام کره زمین پراکنده اند.

به عبارتی تبیین کننده میزان زیاد و کم پرخاشگری و نزاع در جوامع و مناطق جغرافیایی نیست. مگر اینکه نشان داده شود توزیع ژن خاصی در یک منطقه جغرافیایی بیشتر است و یا اینکه به دلایلی برخی ویژگی های زیستی در افراد انسانی یک جامعه یا منطقه بیش از دیگران است.

در سطح روانشناختی، به عوامل انگیزشی، هیجانی و نیز شخصیتی موثر بر بروز پرخاشگری  پرداخته می شود که می تواند زمینه ساز بروز نزاع و درگیری میان یک فرد با دیگری شود.

در سطح اجتماعی-روانشناختی به عوامل میان فردی که موجب بروز پرخاشگری و احتمالا نزاع می شود توجه می شود. یکی از معروف ترین نظریه ها، نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت باندورا است. طبق این نظریه، افراد با مشاهده پرخاشگری و خشونت آن را می آموزند و اجرا می کنند.
 
نظریه های مذکور عمدتا توجه خود را معطوف به پرخاشگری و خشونت نموده اند که می تواند زمینه ساز بروز یک نزاع یا درگیری باشد. برای مثال کاهش آستانه تحمل پذیری و نیز تحریک پذیری، بدین معنا که فرد با تحریک های خیلی کوچک به آستانه بروز هیجان خشم برسد، در یک کشمکش می تواند زمینه ساز بروز نزاع باشد.

با این حال، دیدگاه های فوق عمدتا توجه خود را معطوف به فرد کرده‌اند و در سطح کلان اجتماعی به مساله نمی‌ پردازند. دیدگاه جامعه شناسی کلان ناظر به تغییرات در میزان بروز نزاع در میان جوامع و مناطق مختلف است. از این دیدگاه توجه بر علل شکل گیری یک نزاع میان فردی نیست، بلکه بر روی عوامل تمرکز می شود که در سطح کلان میزان نزاع ها در یک جامعه را افزایش یا کاهش می دهد.
 
از این موضع می توان دو دسته عوامل ساختاری و فرهنگی را بر شمرد که بر میزان نزاع در جامعه تاثیر می گذارند.

  1. احساس عدم امکان استیفای حق از طریق حاکمیت
   ویژگی اصلی و اساسی دولت، انحصار استفاده از «خشونت» یا اعمال زور در جامعه است. اساسا دولت ها تشکیل می شوند تا از اعمال زور افراد نسبت به یکدیگر جلوگیری کنند و آن را به دولت بسپارند. نزاع نوعی مداخله در کارکرد اصلی دولت است. از این رو، زمانی که افراد علیه یکدیگر به استفاده از زور می پردازند، یعنی تصمیم گرفته‌اند دولت را به کناری نهند. این نشان دهنده ضعف حاکمیت در جامعه است. به همین خاطر، دولت ها به شدت با بروز چنین رفتارهایی مقابله می کنند.
 
افراد زمانی که اعمال مستقیم خشونت نسبت به دیگری می پردازند که احساس کنند دولت نمی‌ تواند یا نمی‌ خواهد مسوولیت خود در این زمینه را انجام دهد و یا اینکه اساسا توجهی به آن ندارد. برای مثال، فردی که احساس می‌کند نمی‌ تواند پول خود را از دیگری از طریق مراجع حکومتی بگیرد، تصمیم به اعمال زور و خشونت فردی می گیرد تا بدین وسیله حق خود را به دست آورد.

  2. فقدان هنجار یا آگاهی از هنجار
نزاع محصولی از کشمکش و پرخاشگری است. این دو عنصر زمانی که با هم جمع می شوند، نزاع را رقم می زنند. در بسیاری از کشمکش ها، دو طرف خود را صاحب حق می دانند. این بدان معناست که هنجار تعیین کننده حقوق و وظایف در زمینه مورد نزاع یا وجود ندارد، یا حداقل یکی از طرفین به آن آگاهی ندارد.

اصلی کلی در بروز کشمکش، رقابت در دسترسی به منابع کمیاب است. برای مثال، دو خودرو می خواهند در یک مکان محدود که فقط به اندازه یک خودرو جا دارد، پارک کنند. اگر هنجاری در رابطه با اینکه کدام خودرو حق تقدم دارد وجود نداشته باشد، یا آگاهی به آن هنجار وجود نداشته باشد، یا آن هنجار درونی نشده باشد، بر سر به دست آورد آن جای پارک کمشکش در می گیرد.

اخبار