شنبه# #،# #09# #شهریور# #1398

آسیب های اجتماعی خانواده

اشتراک گذاری

"آسیب های اجتماعی خانواده" عنوان یادداشتی است از دکتر حامد بخشی، عضو هیات علمی پژوهشکده گردشگری جهاد دانشگاهی خراسان رضوی که در دو بخش «انتظار بالا از نهاد زناشویی» و «ابهام نقش در خانواده» نگاشته شده است؛ متن کامل این یادداشت را در ادامه می توانید بخوانید:
انتظار بالا از نهاد زناشویی
یکی از ارکان مهم هر جامعه ای خانواده است. خانواده (در تعریف متداول آن) گروهی متشکل از یک زن و مرد (و فرزندان احتمالی آینده) است که با یکدیگر روابط جنسی پایدار دارند یا حق برقراری چنین رابطه ای را برای خود و دیگری به رسمیت می شناسند. خانواده یا زناشویی اصلی ترین و عمده ترین شکل گروه های پایدار و مستمر انسانی را تشکیل می دهد. انسان ها با اهداف دیگر کاری، حرفه ای یا مبتنی بر علایق خاص ممکن است گروه هایی تشکیل دهند، اما این گروه ها اولا مستمر نیستند؛ یعنی زمان محدودی از زندگی فرد را به خود اختصاص می دهند. برای مثال ممکن است یک گروه کتابخوانی بین چند نفر شکل بگیرد که هفته ای چند ساعت آنها را گرد هم آورد (نه بخش عمده ای از شبانه روز). ثانیا، این گروه ها پایدار نیستند، یعنی ممکن است دوره محدودی داشته باشند و پس از آن منحل شوند. در جمعیت شناسی، گروه هایی که با یکدیگر زیر یک سقف زندگی می کنند و اشتراک در معیشت دارند را «خانوار» می نامند. تعدادی دانشجو  که با یکدیگر خانه ای اجاره کرده اند و سر یک سفره می نشینند نیز خانوار محسوب می شوند. با این حال، عمده خانوارها از خانواده ها تشکیل شده است.
یک گروه زناشویی به دلیل تامین نیازهای جنسی، عاطفی، اجتماعی و معیشتی پایدار اعضای آن (زن، شوهر، فرزند) بخت پایداری بیشتری نسبت به سایر گروه ها دارد. به علاوه، هنجارها و جزاهای رسمی و غیر رسمی اجتماعی نیز از استمرار و پایداری آن محافظت می کنند. برای مثال از زن و مرد خواسته می شود تعهد کنند که این پیوند را جز به دلایل مشروع نخواهند گسست و انجام چنین کاری (طلاق) با نگاه منفی مردم جامعه مواجه می شود. رسم مهریه نیز عامل بازدارنده ای است که به دلیل تبعات مالی که برای مرد دارد موجب می شود که سرسری و به راحتی نتواند به یک زناشویی خاتمه دهد. همچنین روابط فرازناشویی که عامل بالقوه مهمی در گسستن پیوند زناشویی محسوب می شود، از سوی جامعه تقبیح می شود. 
با همه تمهیدات اجتماعی که برای حفظ پیوند زناشویی در جامعه به کار برده شده، باز طلاق وجود دارد و میزان آن در سالهای اخیر رو به افزایش است. افزایش میزان طلاق به طور طبیعی نگرانی هایی را به دنبال دارد و به همین خاطر پژوهشگران اجتماعی بسیار در پی درک علل آن و تدبیر برای کاهش آن بوده و هستند. برخی کشمکش های زناشویی را عامل طلاق می دانند و به دنبال آموزش مهارت های ارتباطی همچون مدیریت رابطه و نظایر آن هستند. عده ای صفات ناپسند اخلاقی همچون تندخویی، خودخواهی و فریبکاری را عامل آن می دانند و تلاش می کنند با ترویج فضایل اخلاقی طلاق را در جامعه کاهش دهند. 
اگرچه در سطح خرد روابط اجتماعی این عوامل البته موجبات گسست میان اعضای یک گروه را فراهم می آورند، اما در سطح کلان بایستی علل وسیع تری را جستجو کرد که موجب افزایش نرخ طلاق در جامعه شده و می شود. یکی از نظریات قابل توجه در این زمینه را تالکت پارسنز، جامعه شناس آمریکایی، مطرح نموده است. از نظر پارسنز، افزایش نرخ طلاق ناشی از افزایش سطح توقعات جامعه از نهاد خانواده و زناشویی است. امروزه انتظاراتی که مردم از یک پیوند زناشویی و خانوادگی دارند به مراتب بیش از انتظاراتی است که در یک سده قبل از این نهاد داشتند. این در حالی است که نهاد زناشویی نتوانسته با سرعت رشد این انتظارات، کارکردهای خود را افزایش دهد. برای مثال، یکی از انتظارات عصر جدید از نهاد خانواده، وجود عشق رمانتیک و روابط عاشقانه میان زن و شوهر است. رسانه هایی همچون تلویزیون و سینما یک خانواده قابل پذیرش را خانواده ای تصویر می کنند که روابط عاشقانه ای میان اعضای آن (به طور مشخص زن و شوهر) برقرار است. این البته ایده آل مطلوبی است اما زمانی که یک امر آرمانی به یک حد استاندارد پذیرش تبدیل شد، آن وقت بسیاری از افرادی که زناشویی فاقد عشق رمانتیک دارند، آن را فاقد ارزش حفظ و نگهداری می پندارند و از آن خارج می شوند. خروج از چنین پیوندی، آنها را از حداقل های بهره مندی از یک پیوند زناشویی بی نصیب می کند و نتیجه آن آسیب های روانی، اجتماعی و معیشتی است که به افراد طلاق گرفته وارد می شود. پژوهش ها در میان افراد جدا شده از پیوند زناشویی نشان می دهد که اکثریت آنها در مجموع نسبت به دوران زناشویی که آن را نامطلوب ارزیابی می کردند، شادی و نشاط کمتری را تجربه می کنند. این یعنی بر خلاف تصوری که زن و شوهر هنگام طلاق داشتند و فکر می کردند در حال گذر از یک زندگی تلخ زناشویی نامطلوب به زندگی شادتر پس از طلاق هستند، چنین امری محقق نشده است. در بسیاری موارد، زن و مرد جدا شده ناچار شده اند برای ازدواج مجدد معیارهای خود را بسیار پایین تر زندگی زناشویی اولیه بیاورند. 
👇👇
به نظر می رسد این جنبه از طلاق یک اختلال  در ارزیابی اجتماعی نهاد ازدواج است که بایستی با ترویج شناخت واقع بینانه نسبت به آن فرآیند تطابق پذیری اجتماعی را تسریع کرد. تصحیح انتظارات اجتماعی از نهاد ازدواج در جهت انطباق آن با توانایی ها و ظرفیت های این نهاد در جامعه، می تواند موجب پایداری بیشتر زناشویی ها و افزایش شادی و نشاط اجتماعی در بستر حمایت های خانوادگی و زناشویی باشد. 

خانواده، متشکل از زن و شوهر و فرزندان احتمالی در درجه اول یک «گروه» را تشکیل می‌دهند. خانواده گروهی است که در آن هر فرد یک «موقعیت اجتماعی» دارد و مبتنی بر آن دارای یک «پایگاه» و «نقش» اجتماعی است. ازاین‌رو، گروه خانوادگی با سایر گروه‌های دوستانه یا کاری موقتی که ممکن است در آن افراد صرفا گرد هم آمده باشند و نقش خاصی نداشته باشند، فرق می‌کند.
اصلی‌ترین نقش‌های خانواده، نقش «بانو» و «شوهر» است که زن و مردی که باهم ازدواج می‌کنند، آن‌ها را اخذ می‌کنند. این بدان معنی است که زن و مرد برای خود مجموعه وظایفی قائل هستند که باید در چارچوب نهاد جدید خانواده آن‌ها را انجام دهند. این مجموعه وظایف البته اجتماعی است؛ یعنی از سوی جامعه تعیین‌ شده است؛ به‌عبارت‌دیگر، مجموعه وظایفی است که از هر زن‌ و شوهری انتظار می‌رود پس از ازدواج آن‌ها را نسبت به یکدیگر انجام دهند. این نقش‌ها البته متقابل هستند؛ یعنی در گام اول زن مجموعه وظایفی نسبت به شوهر خود دارد و شوهر نیز وظایفی نسبت به همسر خود دارد. به‌طور سنتی، شوهر مسئول تأمین مخارج همسر خود و زن مسئول انجام امور خانه برای شوهر خود بوده است. این نقش‌ها البته متناسب با موقعیت اجتماعی زن و مرد بوده است؛ یعنی زن معمولا خانه‌دار و مرد دارای شغلی بیرون از خانه بوده است.
با ورود فرزند به زناشویی و بچه‌دار شدن، زن و مرد علاوه بر نقش‌های «بانویی» و «شوهری»، نقش‌های «پدری» و «مادری» نیز پیدا می‌کنند. این بدان معنی است که زن و مرد علاوه بر وظایفی که نسبت به یکدیگر دارند، وظایفی نیز نسبت به فرزند خود دارند. به‌طور سنتی زن وظیفه نگهداری و پرورش فرزند و مرد وظیفه تأمین مخارج او و بخشی از جامعه‌پذیری کودک را بر عهده داشته است. البته وظیفه تربیت فرزند با توجه به جنسیت او، بین زن و مرد تقسیم می‌شده است؛ چنان‌چه تربیت پسر بیشتر بر عهده پدر و تربیت دختر بیشتر بر عهده مادر بوده است. علاوه بر این، مادران معمولا در ایجاد کنترل درونی برای جامعه‌پذیری و پدران در کنترل بیرونی نقش داشتند؛ یعنی مادران بیشتر باورها و هنجارها را در فرزندان درونی می‌کردند و در مواردی که سرکشی می‌کردند، پدران وارد عمل می‌شدند و آن‌ها را وادار به‌ تبعیت از هنجارهای اجتماعی و خانوادگی می‌کردند.
این نقش‌ها در گذشته مشخص، شفاف و مورد وفاق عمومی بود؛ به دلیل آنکه موقعیت اجتماعی افراد مشخص و تعیین‌شده بود. با ورود به دنیای مدرن و تغییر موقعیت اجتماعی مردان و زنان، در نقش‌ها و پایگاه‌های آنان تغییراتی ایجاد شد. زنان در موقعیت‌های جدید تحصیلی قرار گرفتند و این موقعیت اجتماعی آنان را نسبت به گذشته بالا برد. به‌تبع موقعیت‌های جدید، توانستند وارد حرفه‌ها و مشاغلی شوند که قبلا صرفا به مردان اختصاص داشت و از این مسیر توانمندی مالی به دست آوردند که وابستگی آنان را به آنچه قبلا مردان در خانواده تأمین می‌کردند، یعنی معاش، کاهش داد. چنین تغییری در موقعیت‌های اجتماعی، نقش‌های اجتماعی را از حالت پیشین تغییر داد و دیگر هنجارهای نقشی بانویی و شوهری پیشین مورد وفاق زنان و مردان نبود. چنین وضعیتی نیازمند انتقال به مجموعه هنجارمندی از نقش‌های جدید بانویی و شوهری است؛ اما این امر، در نبودِ تسهیل‌کننده‌های اجتماعی همراه و فعال (همچون رسانه‌ها و نخبگان) به‌کندی صورت می‌پذیرد. در میانه حرکت از نقش‌های پیشین به نقش‌های جدید، آشفتگی هنجاری وجود دارد که جامعه‌شناسان به آن «آنومی» می‌گویند. این وضعیتی است که ما در آن قرار داریم. زنان برخی وظایف نقشی پیشین خود را قبول ندارند، ولی در ازای آن وظایف جدیدی نیز نپذیرفته‌اند. همچنین مردان در عین پافشاری بر بهره‌مندی از وظایف نقشی بانویی سنتی (همچون انجام کارهای خانه) متقاضی مشارکت زن در معاش خانواده هستند.
چنین وضعیتی موجب افزایش اختلاف و کشمکش بین زن و شوهر می‌شود که خود عامل اثبات‌شده در بروز جدایی و طلاق محسوب می‌شود. به همین دلیل، لازم است تا صاحب‌نظران اجتماعی و فرهنگی با ورود به مقوله بازسازی مجدد هنجارهای نقشی خانواده، مبتنی بر واقعیات اجتماعی موجود و به شکل مذاکره‌ای (نه از بالا به پایین) به‌قرار گرفتن جامعه بر مدار هنجاری جدید تعیین‌شده و مورد وفاق تلاش کنند. بدین ترتیب، می‌توان انتظار داشت تا بخش درخور توجهی از اختلافات و کشمکش‌های زناشویی کاهش یابد.

اخبار